211 - * داستان دو سنگریزه *

 

دوستان قدرتمندم سلام

بسیار سپاسگزارم که هم اکنون مرا مورد لطف خود قرار دادید.

بعضی وقت ها آدم توی موقعیت ها و یا مشکلاتی قرار می گیره که می تونه اون موقعیت  و یا حالا

 مشکل رو به راحتی حل کنه یعنی به اصطلاح به نوعی با تغییر دادن خود سوالی که پیش اومده

مشکل حل میشه ولی آنقدر آن مشکل رو بزرگ میکنن تا اون مشکل به عنوان سدی

شکست ناپذیر براشون احساس میشه.

آیا تا بحال  افرادی رو دیدید یا در نزدیکان تان بوده  که احساس می کنید 

هیچ علاقه ای به هم صحبتی باهاشون رو ندارید؟

و یا برعکس این موضوع ، تابحال افرادی رو دیدید که همیشه دوست دارید کنارشون باشید و از هم

 صحبتی باهاشون خسته نمی شویدو برعکس لذت هم می برید؟

کمی در مورد این دو بیندیشید؟؟؟

کدام یک برایتان جذابیت دارد؟؟؟

بله درست حدس زدید گروه دوم؛ افرادی که از مشکلات نمی ترسند و زمانی هم که دچار مشکل می

 شوند در ضمن اینکه مشکل خود را حل می کنند سعی می کنند برای افراد دیگری هم موثر باشند.

در همین راستا داستانی رو تقدیمتون می کنم که امیدوارم از آن لذت برید.

در آخر منتظر نظرات و پیشنهادات ارزشمندتان هستم.

شاد باشید و شادی آفرین

*مدیریت وب جادوی کلمات - مهدی*

ادامه نوشته

209 -* شاید برای امروز - داستان شیوانا *

با سلام خدمت تموم دوستان قدرتمندم

امروز داستان بسیار زیبایی رو از شیوانا

رو تقدیمتون می کنم امیدوارم که

مفید باشد.

منتظر نظرات ارزشمندتان هستم.

شاد باشید و شادی آفرین

مدیریت وبلاگ جادوی کلمات- مهدی

ادامه نوشته

191 -* دوست عزیزم تنها به خاطر خودت عاشق بمان ! *

دوستان قدرتمندم سلام

از تمام افرادی که هم اکنون مرا مورد لطف خود قرار دادند سپاسگزارم

روزی داستان زیبایی رو از شیوانا از مجله وزین موفقیت خواندم

که به ظاهرم آمد خیلی از افرادی در این زمونه

با اون دست به گریبانند.

امیدوارم که مطلب فوق باعث تداعی خاطر و کمک مضاعفی شود

که بتوانیم در کنار هم موفقیت های زیادی را کسب کنیم ./

شاد و موفق و پرانرژی باشید

مدیریت وبلاگ

ادامه نوشته

25 - * ً در ً یعنی  ً قفلی هست ! ً *

 
جوانی غمگین وسرخورده سر راه شیوانا سبز شد و با ناراحتی به اوگفت: ً به هر کاری که دست می زنم نهایتأ به دری بسته بر میخورم که دیگر نمیتوانم به پیش بروم.
قصدازدواج میکنم شرایطی را که مقابلم میگذارند سخت ودشواراست.می خواهم کاری برای خودم دست و پا کنم می بینم وسایل و لوازم آن به راحتی فراهم نمی شود و درآمدش فوق العاده ناچیز است.خلاصه به هر کاری دست میزنم آخرکاربا دری بسته مواجه می شوم. به من بگوییدکه چه کار کنم؟
شیوانا دستش را روی شانه جوان گذاشت و گفت: ً همین که به دری بسته می خوری این نشانه آن است که قفلی هست! به این بیندیش که جانی دربدن نداشتی و حتی نمی توانستی تلاش کنی که به این در بسته برسی! همین که زنده ای ونفس می کشی ودر مسیر زندگی به مشکل و مانعی بر می خوری ،همین مانع، نشانه آن است که باید برای یافتن راه حل و امیدوار بود.به جای اینکه درمقابل درهای بسته زندگیت زانوبزنی وتسلیم شوی به این بیندیش که چگونه آن را دوربزنی و ازآن عبور کنی.
همیشه به خودت بگو! اگر دری بسته مقابل من ظاهر می شود معنایش این است که کلیدی همین دوروبرها منتظراست تا آن را بردارم در را بازکنم و ازاین مانع عبورکنم. موانع وسختی هادرزندگی شایدناخوشایندباشندولی نشانه آن هستندکه هنوزسالم وزنده ایم ومیتوانیم به پیش برویم.همین نشانه برای امیدداشتن کفایت می کند.وقتی این امید راداشته باشی هیچ دری درمقابل اراده توبسته نخواهند ماند .

24 - * دیوار به دیوارش نشو ! *

 
مردثروتمندی نزدشیوانا آمدوگفت: ً باغی بزرگ پرازمیوه دارم که هر سال انواع میوه ها را از این درختان برداشت می کنم.سه طرف این باغ به کوچه مشرف است ودیوارهای بلندی داردکه کسی نمی تواند از آنها وارد باغ شود.اما یک طرف به منزل کوچک مردی بد سرشت وصل است که مراعات اصول اخلاقی رانمی کندو پایبند هیچ چیز نیست.او ضمن اینکه با لباس نامناسب بالای دیوار مشترک بین باغ و منزلش ظاهرمی شودهر وقت هم که دلش بخواهدازهمان دیوار مشترک وارد باغ می شودومیوه های درختان را می چیندوبا خود می برد.این کاراوباعث شده است تاهم بابت از دست دادن میوه ها ضرر کنم و هم اینکه نتوانم به همراه خانواده ودوستان از باغ استفاده کنیم.مراراهنمایی کنید که چه کنم؟ ً
ادامه نوشته

23 - *مرد ثروتمند و باغبان فقیر *

 
مردثروتمندی به سفرمی رفت،سرراه به باغی رسیدوبرای کمی استراحت از اسبش پیاده شدودر گوشه باغ نشست.
درهمین هنگام،نوکر صاحب باغ چند قرص نان برای باغبان آورد.باغبان خواست که یکی از نان ها را بخورد که سگ لاغری وارد باغ شد.باغبان نان را جلوی سگ انداخت وسگ نان را با اشتها خوردوباغبان دومین قرص نان را هم جلوی سگ انداخت و وقتی دید که سگ با اشتها وولع نان دوم را هم بلعید سومین قرص نان راهم به حیوان داد.مرد ثروتمند که از رفتار باغبان به شدت تعجب کرده بود از باغبان پرسید:توکه هرسه نان را به سگ دادی،پس حالا خودت چه می خوری؟
ادامه نوشته

22 - * تله ای به نام سادگی  *

 
شیوانا  همراه تعدادی از شاگردانش به قصد دیدن از مدرسه ای در بالای کوهستان به راه افتادند.بعداز چند روز راهپیمایی به روستایی رسیدند که مردی کنار جاده نشسته بود و به رهگذران به رایگان شربت و نوشیدنی داغ می داد ودر مقابل از کسانی که از ارتفاعات می آمدند در مورد آب و هوا و اوضاع روستاهای بالا دست سوال می کرد.
یکی از شاگردان شیوانا با خنده گفت: ً عجب مرد ساده لوحی است!؟سرمایه خود را به رایگان به دیگران می دهدو در مقابل فقط از آنها خبر می ستاند! ً
شیواناتبسمی کردوهیچ نگفت و به راه خودبه سمت قله ادامه داد.دوهفته بعدازهمان مسیر
شیواناوشاگردانش برگشتندودوباره به همان روستارسیدند.بازهمان مردرادیدندکه به رهگذران شربت و نوشیدنی داغ می دهدوازاوضاع جوی و شرایط روستاهای بالادست سوال می کند.
شیواناکنارمرد روی سنگی نشست وازاوپرسید: ً این سوالات راکه می پرسی به چه دردت می خورد؟ ً
ادامه نوشته