22 - * تله ای به نام سادگی *
شیوانا همراه تعدادی از شاگردانش به قصد دیدن از مدرسه ای در بالای کوهستان به راه افتادند.بعداز چند روز راهپیمایی به روستایی رسیدند که مردی کنار جاده نشسته بود و به رهگذران به رایگان شربت و نوشیدنی داغ می داد ودر مقابل از کسانی که از ارتفاعات می آمدند در مورد آب و هوا و اوضاع روستاهای بالا دست سوال می کرد.
یکی از شاگردان شیوانا با خنده گفت: ً عجب مرد ساده لوحی است!؟سرمایه خود را به رایگان به دیگران می دهدو در مقابل فقط از آنها خبر می ستاند! ً
شیواناتبسمی کردوهیچ نگفت و به راه خودبه سمت قله ادامه داد.دوهفته بعدازهمان مسیر
شیواناوشاگردانش برگشتندودوباره به همان روستارسیدند.بازهمان مردرادیدندکه به رهگذران شربت و نوشیدنی داغ می دهدوازاوضاع جوی و شرایط روستاهای بالادست سوال می کند.
شیواناکنارمرد روی سنگی نشست وازاوپرسید: ً این سوالات راکه می پرسی به چه دردت می خورد؟ ً
+ نوشته شده در جمعه بیست و چهارم مهر ۱۳۸۸ ساعت ۹:۳۴ ب.ظ توسط مدیریت جادوی کلمات
|